خیلی وقتها آنچه ما فکر میکنیم واقعیت است، واقعیت نیست. واقعیتها با پنج حسِ انسان درک میشوند. فرض بر این است که حواسِ پنجگانه گزارشِ دقیق و درستی از محیطِ اطراف به انسان میدهند. آیا واقعاً همینطور است؟
چیزهایی که چشم شما میبیند و طوری که مغزتان آن را تفسیر میکند باعثِ این خطا یا توهم میشود. چشم میبیند، اما وظیفهی ذهن چیز دیگری است. کارِ ذهن مرتب کردن، دستهبندی و قابلِ فهم کردنِ جرقههایی است که پس از دیدن، مغز آن را ایجاد میکند. بنابراین تصاویری که در ذهن شما است، کپیِ مستقیم اشیاء نیست، بلکه کدهای خلاصهای است که از طریقِ شبکهی عصبی به مغز میرسند.
همهی افراد در همهی مواقع درکِ یکسانی از یک موضوع ندارند و ارتباطِ ادراکیِ چشم و مغز همیشه منجر به درکی منسجم از واقعیت نمیشود. حتی گاهی این دو با هم تضاد هستند.
از طرفی تجربیاتِ قبلی در موضوعِ رؤیت شده بسیار تأثیرگذار است. در واقع بیشترِ اوقات، تمایلات، انتظارات و تجربیاتِ قبلی باعث میشود ما آنچه را مایلیم ببینیم، نه آنچه را که واقعاً در خارج وجود دارد.
شاید تنها راهی که به وسیلهی آن بتوان واقعیت را شناخت، حذفِ پیش فرضها، تمایلات و یا فیلترهای پنهانی است که بر موضوع اثر گذاشته است.
برای این منظور، اولین قدم این است که متوجه باشیم حواسِ پنجگانه نشان نمیدهد واقعیتِ بیرونی دقیقاً چیست. این خود از ضرورتهای یک فکرِ خلاق است.
منظور و هدفِ این تکنیک این است که شما بتوانید با قدرتِ توهم و خیال طورِ دیگری به مسائل نگاه کنید، تا بلکه اصل و واقعیتِ موضوع را دریابید. این سعی باعث میشود الگوی ذهنیِ جدیدی در مغزِ شما ساخته شود و در نهایت این فعل و انفعالها موجبِ کشفِ ناگهانی و غیرمنتظرهای گردد.
بنابراین، برای این که بتوانیم خلاقانه با موضوعات برخورد کنیم و راهحلهای جدید برای مسائلمان پیدا کنیم، گاهی احتیاج است با قدرتِ خیال و توهم موضوع را از زوایای دیگری هم ببینیم. هر چند که دیدن از آن زاویه اشتباه به نظر آید. شاید به همین دلیل است که بسیاری از افرادِ خلاق کارهایی میکنند که در ابتدا احمقانه به نظر میرسد.
مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:9 عصر