سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه راه جوید، دانا شود . [امام علی علیه السلام]

هر چی دلت بخواد

*هدف و ره آورد اولین سفر شما به آمریکا و اروپا چه بود؟


- ما ساختن یک رادیو کوچک را که در داخل جیب پیراهن جا گیرد هدف خود ساختیم. من در سال 1953 برای آخرین مذاکره برای امکان مجوز گرفتن فناوری جدید به نیویورک رفتم. همچنین می خواستم ببینم وضع دنیا چیست و جایگاه شرکت جدید ما کجاست. بنابراین، برنامه ریزی کردم که پس از تکمیل کارم در نیویورک، از اروپا نیز دیدن کنم. از کارخانه های فولکس واگن، مرسدس بنز، زیمنس و شرکتهای کوچک بسیاری بازدید کردم. بازدید از شرکت فیلیپس هلند به من بینش تازه و دلگرمی داد. به مجسمه دکتر فیلیپس درجلو ایستگاه راه آهن خیره شدم. پیوسته در این فکر بودم که چگونه مردی که در محلی بسیار کوچک و دوردست نظیر آن شهر دریک مزرعه کشاورزی متولدشده توانسته است کارخانه عظیمی نظیر آن را با فناوری بسیار بالا و باشهرت و اعتبار جهانی بنیاد کند. فکر کردم شاید ما هم بتوانیم چنین کاری را در ژاپـن انجام دهیم. کاملاً یک رویا بود اما در نامه ای از هلند به ایبوکا نوشتـم. اگر فیلیپـس توانسته است همچون کاری را انجـام دهد پس ما نیز می توانیم.
*بالاخره چه زمانی توانستید رادیو را به بازار عرضه کنید؟
- ما موفق شدیم اولین رادیو ترانزیستوری خود را در سال 1955 تولید کنیم و نخستین رادیو کوچک جیبی را در سال 1957 به بازار بفرستیم. آن رادیو کوچکترین رادیوی دنیا بود. رادیوی کوچک و ظریف ما نام و علامت مخصوص سونی را به همراه داشت. ما طرحهای بزرگی برای وسایل الکترونیکی ترانزیستوری در آینده داشتیم که موفقیت رادیو کوچک جیبی ما سرآغاز موفقیتهای آتی ما به شمار می رفت.




مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:41 عصر

*بدین ترتیب شرکت کوچک شما به سرعت رشد یافت و وارد فضاهای جدید کاری شد.
- بله، در حالی که شرکت ما بالغ تر و پخته تر می شد وارد نوع تازه ای از جنگ شدیم که آموزشهای زیادی درباره دادوستد بین المللی که در حال توسعه آن بودیم به من داد. شرکت ما کم کم گسترش پیدا می کرد بنابراین به یک ساختمان همجوار و بادوام تر نقل مکان کردیم. در سال 1949 پنجاه درصد حق ثبت سیستم فرکانس بالای AC
را که از آن شرکتNEC بود خریدیم و با آن شرکت شریک شدیم.



مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:41 عصر

*اولین تلویزیون رنگی را چگونه ساختید؟

- ما تجارب فراوانی در مورد تلویزیون سفید و سیــــاه داشتیم. ما روی لامپ مخصوص کار می کردیم. طرح جدیدی که موفق به اختراع آن شدیم ترینیترون نام گرفت. رقبای ما از سیستم سه لوله پرتاب الکترون جداگانه در پشت لامپ تصویر استفاده می کردند. ما هرسه لوله را داخل یک لوله جا دادیم و آنها را به وسیله یک لنز بزرگ به جای لنزهای متعدد متمرکز کردیم. ما به سوی تراکم و فشردگی گام برمی داشتیم. سیستم ما دوبرابر شفاف تر بود و نیروی برق کمتری مصــرف می کرد. ما در ساختن تلویزیون های کوچک هیچ رقیبی نداشتیم. در اثر کوشش در اختراع سیستم تلویزیون رنگی و توسعه ترینیترون در سال 1972 از طرف آکادمی ملی علوم و هنرهای تلویزیون آمریکا جایزه به سونی داده شد.



مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:40 عصر

*چگونه وارد وادی ترانزیستور و ساخت رادیو وتلویزیون شدید؟

- در سال 1948 من و ایبوکا درباره کار ویلیام شاکلی در آزمایشگاههای بل(BELL
) چیزهایی خوانده بودیم و درنظر داشتیم دانشمندان و تکنسین های خود را به کار توسعه ترانزیستور با فرکانس بالا برای استفاده در رادیو بگماریم. ما در نظر داشتیم ترانزیستـور را جایگزین لامپ های بزرگ، داغ و غیرقابل اطمینان کنیم. ترانزیستور به ما این امکان را می داد که نه تنها وسایل برقی را کوچکتر کنیم بلکه مصرف برق را نیز پایین آوریم.



مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:40 عصر

*چگونه به فکر ساخت دستگاه ویدئو افتادید؟

- اولین دستگاه ضبط ویدئوئی برای ایستگاههای پخش برنامه، بسیار بزرگ و تقریباً به اندازه یک اتاق و به قیمت 10/000 دلار یا بیشتر بود. آنها از نوارهایی به عرض دواینچ و ریلهای باز استفاده می کردند که واقعاً سنگین و موجب دردسر بود. ما مجبور بودیم ویدئوهای کوچکی را طرح ریزی کنیم که مردم بتوانند آنها را در خانه هایشان جای دهند. ایبوکا یک دستگــــاه واقعاً کوچک و یک کاست ساده می خواست. پس از بازگشت از مسافرت آمریکا، روزی گروه توسعه ویدئو را به دفترش دعوت و تاکید کرد که پروژه ویدئو مهمترین پروژه شرکت است و کتاب جیبی را که در فرودگاه نیویورک خریده بود از جیب خود بیرون آورد و گفت این اندازه مورد نظر من است. دست کم یک ساعت برنامه در کاستی با این اندازه جا می گیرد. این امر موجب شد که سیستم بتاماکس به وجود آید.




مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:38 عصر

*در فروش محصول جدید چه مشکلاتی داشتید؟

- اولین مشکل ما جعبه بسیار بزرگ سنگین 35 کیلوئی و قیمت 170/000 ین دستگاه ضبط صوت بود. ما 50 عدد از این دستگاهها را برای بازاری درست کردیم که به نظر می رسید وجود داشته باشد اما نتوانستیم آن را بفروشیم. ما هر دو مهندس بودیم و رویای موفقیتهای بزرگی را در سرداشتیم. فکر می کردیم با ساختن یک کالای منحصر به فرد می توانیم ثروتی کسب کنیم اما متوجه شدیم که دانش فناوری منحصر به فرد برای ایجاد یک دادوستد موفق کافی نیست، باید محصولات خود را بفروشی. ما شروع به ساختن یک مدل قابل حمل ونقل و جذاب تری کردیم که اطمینان بیشتری جلب کرد. اندیشه های نو بالاخره پذیرفته شدند.




مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:38 عصر

*مگر شما امکانات تهیه و ساخت نوار مغناطیسی را در آن زمان داشتید؟
- نه، دستگاه ضبط صوت نواری چیزی بود که ایبــوکا می خواست شرکت ما تولید کند. او می خواست یک ضبط صوت نواری برای ژاپن بسازد. اما نوار در واقع بخش اصلی پروژه ما بود که به نظر یک معما می نمود. کسی در ژاپن تجربه ای در خصوص نوار ضبط مغناطیسی نداشت. اکنون برایم باورنکردنی است که چگونه ایبوکا و من توانستیم به طور دستی آن نوار را بسازیم.
*چگونه؟

- ما مواد پلاستیکی نداشتیم. تنها سلوفن داشتیم. کوره برقی برای حرارت دادن موادشیمیایی نیز نداشتیم. معجون اگزالیک آهن را در یک تابه ریختیم و با قاشق چوبی به هم زدیم و آن را با لاک الکلی ژاپنی مخلوط کردیم و با قلم موی ظریف نوار را رنگ زدیم. با تعجب مشاهده کردیم از این طریق بهترین نتیجه مطلوب را به دست آوردیم. ما از این کار خود مغرور بودیم. در آن زمان 45 نفر در کارخانه ما کار می کردند که بیش از یک سوم آنان فارغ التحصیل دانشگاه بودند. چند سال بعد شرکت
IBM نوار مغناطیسی ما را به عنوان بهترین نوار ذخیره سازی اطلاعات رایانه ای انتخاب کرد.



مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:37 عصر

*اولین محصول شرکت جدید شما چه بود؟
- ایبوکا تصمیم گرفته بود محصول کاملاً جدید مصرفی برای ژاپن تولید کند: یک ضبط صوت با نوار سیمی. ما نمونه هایی از این ضبط صوت را که ساخت آلمان بود دیده بودیم. البته جواب رد شرکت سومیتومو که توانایی تولید سیم فولادی مورد نیاز ما را داشت به نفع ما تمام شد زیرا در آینده ضبط صوت نوع دیگر و البته بسیار بهتر وجود داشت یعنی ضبط صوت نواری که در آن زمان از این موضوع بی اطلاع بودیم.



مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:36 عصر

*پس از پیوستن به ایبوکا اولین اقدام شما چه بود؟
- شرکت جدید ما رسماً در هفتم ماه مه 1946 تشکیل شد. ایبوکا و من اغلب درباره مفهوم شرکت جدید به عنوان یک مبتکر گفت وگو کرده بودیم و به این نتیجه رسیده بودیم که شرکت نوآور دست به تولید ابتکاری محصولات مبتنی بر فناوری جدید می زند.
تنها ساختن رادیو کمال مطلوب ما نبود و نظر ما را تامین نمی کرد. البته ما مجبور بودیم اجناس و خرید مایحتاج و آوردن لوازم و مواد اولیه برای کارخانه را انجام دهیم. هم کار اجرایی را خود انجام می دادیم و هم به بارکردن اجناس توزیعی به کامیون کمک می کردیم و هم کامیون را هل می دادیم تا راه بیفتد. هم اجناس را توزیــع می کردیم و هم پیغامها را می رساندیم. سال بعد از محل قبلی شرکت به ساختمانی قدیمی و فرسوده منتقل شدیم. به هرجا که نگاه می کردی خرابه های ناشی از بمباران مشاهده می شد. شکافهای زیادی در سقف وجود داشت. مواقع بارانی باید چتر بالای سر میزهایمان می گرفتیم. گرچه از مرکز شهر دور بودیم اما در اینجا بیشتر از ساختمان قبلی استقلال و جا داشتیم. اقوام که برای دیدن من می آمدند با دیدن آن اوضاع بد و ناجور شوکه می شدند چرا که من در ناگویا مثل پسر رئیس یک شرکت معتبر زندگی می کردم.





مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:36 عصر

*چرا از تدریس دست کشیدید؟
- مسئولان آمریکایی تصمیم گرفتند تمام معلمان مدارس را که زمان جنگ پرسنل کادر ارتش یا نیروی دریایی بودند تصفیه کنند و من یکی از آنان بودم چون افسر فنی نیروی دریایی سلطنتی بودم. تصفیه برای من خبر خوبی بود چون اصلاً به تدریس علاقه نداشتم و علاقه مند بودم که در شرکت جدید به طور تمام وقت کار کنم.





مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:35 عصر

   1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 4


کل بازدید :44222
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مجتبی رجب پور
یک آدم ساده مثلیه شهروند معمولی
 
 
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<