سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی [درست] جز هنگام خشم پنهان نمی ماند . [امام حسن علیه السلام]

هر چی دلت بخواد

*چطور شد که مجدداً به ایبوکا پیوستید؟
- وقتی برای تدریس به توکیو آمدم به ملاقات او در محل کارش رفتم. تصمیم گرفتم در شــــرکت جدید ایبوکا به صورت محقق نیمه وقت نقشه ها و طرحهایی برای تشکیل شرکت جدید خودمان کار کنم. وقتی برای تاسیس شرکت جدید خود «شرکت مهندسی مخابرات توکیو» منابع سرمایه گذاری خود را بررسی کردیم مجموعاً 500 دلار می شد. در آن روزها برای گرفتن وام به پدرم متوسل می شدیم و بعد تصمیم گرفتیم از سهام شرکت به او بفروشیم.





مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:34 عصر

*اولین محصولات این شرکت چه بود؟
- فکر ایبوکا این بود که چیز نوینی بسازد. گروه بالاخره تصمیم گرفتند روی دستگاه پلـوپز ساده ای کار کنند. گرچه مدل های آزمایشی بسیاری ساختند اما هرگز طرح آن را تکمیل نکردند. دستگاه مزبور ظرف چوبی ساده ای بود که سیم مارپیچی شکل به ته آن وصل شده بود. کار پلوپز بستگی به رطوبت برنج داشت تا جریان برق را به کار اندازد و برنج را بپزد و جریان برق قبل از ته دیگ بستن و اتمام رطوبت برنج قطع شود. البته ایبوکا دارای فکر و اندیشه دیگری بود: رادیوهای موج کوتاه که با طرح او شما با یک رابط ساده، آداپتور موج کوتاه به رادیوی استاندارد موجود وصل می شد و آن را به موج کوتاه تبدیل می کرد. این محصول نو، خواهان بسیار پیدا کرد و باعث بالارفتن اطمینان و اعتماد کارمندان شرکت شد.
پس از پایان جنگ به شهر خود ناگویا برگشتید و از ایبوکا جدا شدید.




مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:28 عصر

*ایبوکا چه شخصیتی داشت که شما جذب او شدید؟
- ایبوکا شخصی است که دارای توانایی رهبری بزرگی است. او مردم را به خود جذب می کند و آنان دوست دارند با او کارکنند. در واقع تاریخچه شرکت ما سرگذشت گروهی از مردمی است که سعی می کنند ایبوکا را کمک کنند تا بتواند به رویاهایش جامه عمل بپوشاند. او هرگز به مدیریت فردی اعتقاد نداشت. نه تنهـــــا هوش و قریحه ابتکاری ایبوکا در زمینه های فناوری بلکه توانایی او در هدایت مهندسان جوان و جسور و تبدیل آنان به مدیران پخته ای که به آنان امکان همکاری در فضایی را داد که همه کس با آزادی می توانست نظرات خود را بیان دارد همگان را به شدت تکان داد. منابع ایبوکا در مغز او قرار داشت. گروه کوچکی افسرده و دلتنگ از سوخته شدن انبار شرکت، جلساتی را تشکیل می دادند و هفته ها سعی می کردند تا بررسی کنند که این شرکت جدید چه کار سودآوری می تواند انجام دهد.




مجتبی رجب پور ::: دوشنبه 89/3/17::: ساعت 5:27 عصر

*چگونه با ایبوکا آشنا شدید؟
- یکی از پژوهشگران غیرنظامی در گروه ما، مهندسی بسیار تیز در زمینه الکتریسیته بود که در آن زمان مدیریت شرکت خود «شرکت ابزار دقیق ژاپن» را برعهده داشت و مقدر بود که در زندگی من نفوذ بسیار زیادی داشته باشد.
ماسارو ایبوکا مدت 13 سال مافوق من بود و اکنون مدتهاست دوست بسیار نزدیک، همکار وشریک من است. و شرکت سونی را با هم تاسیس کـــرده ایم. او در شرکت خود آمپلی فایر نیرومندی اختراع کرده بود. او در شرکت خود در ایالت ناگونا در حدود 1500 نفر را در استخدام خود داشت که دستگاههای کوچک مکانیکی می ساختند که فرکانس رادار را کنترل می کرد. اما ایبوکا از نظر شغلی چندان راضی به نظر نمی رسید و به رئیس شرکت خود گفت که می خواهد به توکیو باز گردد. ایبوکا کار آزمایشگاههای مخابراتی را با هفت کارمند که از کارخانه ناگویا با خود آورده بود در ساختمانی کهنه و خالی در میان ویرانی و خرابی به جا مانده از بمباران شهر توکیو آغاز کرد.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:20 عصر

*خود شما هم در آن دوران آیا وسوسه شدید که دست به کار ساختن چیزی شوید؟
- من از اکتشاف جدید وسوسه شدم و سوالات بسیاری در ذهنم پدید آمد. شروع به خرید کتابهایی درباره وسایل الکتریکی کردم. رویای من این بود که یک گرامافون الکتریکی بسازم و صدای خود را روی صفحه ای ضبط کنم. بالاخره به سختی موفق شدم به تنهایی یک گرامافون زمخت و یک رادیو بسازم حتی توانستم صدای خود را روی صفحه ای ضبط کنم و سپس در گرامافون الکتریکی خود به آن گوش دهم.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:20 عصر

*با دنیای کسب و کار چگونه و از چه زمانی آشنا شدید؟
- هنگامی که در ده یازده سالگی بودم، پدرم برای اولین بار مرا به دفتر کارخانه خود برد و به من نشان داد که شرکت چگونه اداره می شود. مجبور بودم در تمام مدت دراز و خسته کننده جلسه هیئت مدیره در کنار پدرم بنشینم. در حالی که هنوز در مدرسه ابتدایی بودم با گفت و شنودهایی که درباره کارهای تجاری شرکت بود آشنا شده بودم. از آنجا که پدر من رئیس شرکت بود از مدیران دعوت می کرد که برای دادن گزارشهای لازم و برگزاری جلسات به خانه ما بیایند و اغلب اصرار داشت که من هم در جلسات حضور داشته باشم و به دقت به آنچـــــه گفته می شود گوش فرا دهم. اغلب می گفتند که تو از حالا رئیس شرکت هستی، پسر ارشد خانواده هستی، این را به خاطر داشته باش.





مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:17 عصر

*علاقه مندی به وسایل الکتریکی چگونه در شما پدید آمد؟
- مادر من به موسیقی کلاسیک غربی بسیار علاقه مند بود و صفحات بسیاری را برای گرامافون قدیمی خود می خرید. من براین باورم که به خاطر مادرم بود که در من علاقه به وسایل صوتی الکتریکی پدید آمد. پدرم عقیده داشت اگر کسی موسیقی را دوست دارد باید به صدای خوب دسترسی داشته باشد.

بنابراین، هنگامی که نخستین گرامافون جدید به بازار آمد اولین نفر در منطقه ما بود که برای خرید آن پول فراوان خرج کرد. صدای کاملاً متفاوت دستگاه جدید نسبت به دستگاه قدیمی مکانیکی مرا گیج و متحیر کرد.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:17 عصر

*چه درسهایی از زندگی خانوادگی آموختید که بعدها شما را در مدیریت شرکت یاری رساند؟
- پدرم عادت داشت بگوید که تمام ثروت جهان نمی تواند به شخص آموزش و فرهنگ بدهد مگر اینکه شخص خود تصمیم بگیرد که بنشیند و سخت مطالعه و تحصیل کند. سخت کوشی، داشتن پشتکار و خوشبینی از جمله صفاتی هستند که از اجدادم به من به ارث رسیده است. به من هشدار می دادند که در مورد تصمیم گیریهای خود و نیز درباره دستورهای خود به دیگران بسیار دقیق باش و مسئولیت تمام کارها را به عهده بگیر. به من آموختند که سرزنش زیردستان و تقصیر مشکلات را به گردن کسی انداختن و در واقع در صدد یافتن قربانی برآمدن بی فایده است. موضوع مناسب از دیدگاه اندیشه ژاپنی که در خانه آموخته بودم عبارت بود از استفاده از انگیزه های مشترک با مردم در انجام کارهایی که به سود هردو طرف است. متوجه شدم که در کار با کارمندان خود هر مدیری احتیاج دارد خصوصیاتی نظیر صبروحوصله و درک و فهم را ترویج دهد. نمی توان حرکتهای خودخواهانه ای انجام داد یا زیردستان را به دیده تحقیر نگریست. این مفاهیم بودند که در توسعه فلسفه مدیریت مرا یاری رساندند و من براساس آن توانستم چه در گذشته و چه در حال حاضر به شرکت خود خدمت کنم.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:15 عصر

*پدرتان چگونه آدمی بود و چه نقشی در تربیت شما ایفا کرد؟
- پدرم در تربیت من بسیار دست و دل باز بود. اما بااین همه من مسئولیتهای پسر ارشد خانواده را به عهده داشتم و او مصمم بود که به من امور بازرگانی را بیاموزد تا از همان آغاز زندگی شروع به کار کنم. پدرم همیشه علاقه مند به فناوری جدید و وارداتی و محصولات خارجی بود. او با واردکردن ماشین های فورد، سرویس تاکسیرانی را آغاز کرد. ما در خانه ماشین لباسشویی جنرال الکتریک و یخچال وستینگهاوس داشتیم. گرچه خانواده ما دارای برخی ویژگیهای غربی بودند، با وجود این نخستین تاثیر نیرومند روی زندگی من از طرف عمویم بود که پس از چهارسال زندگی در خارج از پاریس برگشته بود.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:14 عصر

*در چه خانواده ای متولد شدید؟
- هنگامی که به عنوان اولین فرزند خانواده در سال 1921 متولد شدم امور تجاری از رونق خوبی برخوردار بود. ما خانواده ثروتمندی بودیم و در خانه بسیار بزرگ و بی حصاری در یکی از بهترین محله های مسکونی شهر ناگویا زندگی می کردیم. خانواده من دیندار و پارسامنش بود و معمولاً در خانه مراسم مذهبی برگزار می کردیم و سنتها در خانواده ما اهمیت داشت.




مجتبی رجب پور ::: یکشنبه 89/3/16::: ساعت 4:13 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 14


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :44318
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مجتبی رجب پور
یک آدم ساده مثلیه شهروند معمولی
 
 
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<